از واژه “فرهنگ” تا كنون تعريف هاي متعددي شده است. هركدام از اين تعريف ها درواقع گوشه اي از واقعيت فرهنگ راروشن كرده اند.فريدمن فرهنگ را چنين تعريف مي كند: راه حل گروهي براي مسائل مختلف زندگي انسان كه شكل روابط ميان انسانها و روابط انسان با محيط خود را تعيين مي كند.تايلور درنيمه قرن نوزدهم فرهنگ را به عنوان توانايي ها و عادات به دست آمده به وسيله بشر تعريف كرده است. ازنظر او فرهنگ عبارت است از: تمام رسوم، هنرها، علوم، مذهب و رفتار سياسي به عنوان اجزاي به هم پيوسته اي كه يك كل را تشكيل مي دهدو متمايزكردن جامعه اي از جامعه ديگر را امكان پذير مي كند. امروزه فرهنگ شناسان ضمن اينكه بر “الگوهاي چندگانه” فرهنگي و تنوع فرهنگي تأكيد مي كنند، بر اين باور نيز هستند كه يك “فرهنگ جهاني “در حال شكل گيري است كه ضمن تأثير پذيري از فرهنگ هاي رايج درجهان، خود نيز يك محورهاي مشخص فرهنگي را بر ديگر فرهنگ ها درجوامع القا مي كند. اگر به اين دو نكته فرهنگي توجه كنيم به اين نتيجه دررابطه با محيط زيست خواهيم رسيدكه فرهنگ هاي متنوع با محيط زيست به گونه هاي متفاوتي برخورد مي كنند و هر فرهنگي آزمونها …